پرسش :
چرا حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با چاه درد دل ميكردند و اين عمل را در چه زماني انجام مي دادند؟
شرح پرسش :
پاسخ :
روايتي را شيخ عباس قمي در منتهيالآمال آوردهاند به نقل از ميثم تمّار كه مي گويد: من با حضرت علي(ع) به مسجد كوفه رفتم و امام نماز خواندند من پشت سر حضرت راه افتادم ديدم حضرت به طرف نخلستانهاي كوفه رفتند من هم در تاريكي شب پشت سر ايشان ميرفتم و ديدم كه امام سر در چاهي كردند و با چاه دردِ دل ميكنند و اين كار را امام مكرراً انجام ميدادهاند.[1]
بيشترين رنج و مصيبت حضرت اين بود كه برابرشان انسانهايي كوتهبين و نافرمان قرار داشتند. گلايه حضرت به خاطر اين بود كه در ميان جمعي قرار گرفته بود كه تا ديروز در راه عقيده با پيامبر صادقانه شمشير ميزدند امّا امروز آن اعتقاد و ايمان و اخلاصشان را فداي قبيله كرده و همه چيز را فراموش نموده و بدنبال مادّيات و مقام روانهاند.
با نگاهي كوتاه در خطبههاي آن حضرت در مورد يارانشان اين مطلب به خوبي روشن ميشود كه حضرت از دست ياران كوتاهبين و سستايمان خود به تنگ آمده بود و كسي نبود كه حرفهاي وحي مانند او را گوش بدهد و اوامر او را اجرا نمايد از اين رو آن حضرت احساس تنهايي عجيبي ميكند و در مورد يارانش ميگويد «نفرين بر شما! از بس شما را سرزنش كردم خسته شدم! آيا به جاي زندگي آخرت به زندگي موقت دنيا راضي گشتهايد؟... من هرگز به شما اعتماد ندارم...»[2] و در خطبهاي ديگر ميگويد «من اصحاب محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ را ديدهام، امّا هيچكدام از شما را مانند آنان نميبينم...».
خداوندا به جاي اينان، مرا ياراني بهتر ارزاني دار.[3] شما در راه حق خود از رهبرتان اطاعت نمي كنيد.[4] اي مرد نمايان نامرد كه در خام رأيي همايتد كودكانيه اي كاش نه شما را ديده بودم و نه مي شناختمان...[5] خدا شما را بكشد كه قلبم را پر خون كرديد و سينه ام را به خشم و كين پركرديد و همراه هر نفسي پيمانه اي از رنج به كامم ريختيد.[6]
ياران حضرت افرادي بودند كه علي ـ عليه السّلام ـ راضي بود ده نفر آنها را با يك نفر از ياران معاويه معاوضه بكند و در اينباره ميگويد: «به خدا سوگند دوست دارم معاويه شما را با نفرات خود مبادله كند همچون مبادله نمودن دينار به درهم، ده نفر از شما را بگيرد و يك نفر را به من بدهد».[7]
از اين رو حضرت با سينهاي پر از درد و رنج و اندوه فراوان كسي را نداشتند كه با او درد دل كنند، ناگزير بايد با چاه دردِ دل ميكردند. لذا امام از اين تنهايي و بيوفائي و دردمندي به ستوه كه ميآمدند آرزوي وصال محبوب را در دل ميپروراندند و ملتمسانه درخواست ميكنند كه خدايا شقاوت مرادي را زودتر برسان، و در وقت شهادت ندا ميدهد «فزتُ و رب الكعبه» يعني به خداي كعبه از دست اين ياران بيوفا و سستايمان راحت شدم و خود اين كلمه نهايت تنهايي و مظلوميت آن حضرت را ميرساند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . قمي، عباس، منتهيالآمال، انتشارات هجرت، ج 1، ص 401.
[2] . نهجالبلاغه، خطبه 34.
[3] . همان، خطبه 25.
[4] همان.
[5] همان.
[6] همان.
[7] . همان، خطبه 91.
روايتي را شيخ عباس قمي در منتهيالآمال آوردهاند به نقل از ميثم تمّار كه مي گويد: من با حضرت علي(ع) به مسجد كوفه رفتم و امام نماز خواندند من پشت سر حضرت راه افتادم ديدم حضرت به طرف نخلستانهاي كوفه رفتند من هم در تاريكي شب پشت سر ايشان ميرفتم و ديدم كه امام سر در چاهي كردند و با چاه دردِ دل ميكنند و اين كار را امام مكرراً انجام ميدادهاند.[1]
بيشترين رنج و مصيبت حضرت اين بود كه برابرشان انسانهايي كوتهبين و نافرمان قرار داشتند. گلايه حضرت به خاطر اين بود كه در ميان جمعي قرار گرفته بود كه تا ديروز در راه عقيده با پيامبر صادقانه شمشير ميزدند امّا امروز آن اعتقاد و ايمان و اخلاصشان را فداي قبيله كرده و همه چيز را فراموش نموده و بدنبال مادّيات و مقام روانهاند.
با نگاهي كوتاه در خطبههاي آن حضرت در مورد يارانشان اين مطلب به خوبي روشن ميشود كه حضرت از دست ياران كوتاهبين و سستايمان خود به تنگ آمده بود و كسي نبود كه حرفهاي وحي مانند او را گوش بدهد و اوامر او را اجرا نمايد از اين رو آن حضرت احساس تنهايي عجيبي ميكند و در مورد يارانش ميگويد «نفرين بر شما! از بس شما را سرزنش كردم خسته شدم! آيا به جاي زندگي آخرت به زندگي موقت دنيا راضي گشتهايد؟... من هرگز به شما اعتماد ندارم...»[2] و در خطبهاي ديگر ميگويد «من اصحاب محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ را ديدهام، امّا هيچكدام از شما را مانند آنان نميبينم...».
خداوندا به جاي اينان، مرا ياراني بهتر ارزاني دار.[3] شما در راه حق خود از رهبرتان اطاعت نمي كنيد.[4] اي مرد نمايان نامرد كه در خام رأيي همايتد كودكانيه اي كاش نه شما را ديده بودم و نه مي شناختمان...[5] خدا شما را بكشد كه قلبم را پر خون كرديد و سينه ام را به خشم و كين پركرديد و همراه هر نفسي پيمانه اي از رنج به كامم ريختيد.[6]
ياران حضرت افرادي بودند كه علي ـ عليه السّلام ـ راضي بود ده نفر آنها را با يك نفر از ياران معاويه معاوضه بكند و در اينباره ميگويد: «به خدا سوگند دوست دارم معاويه شما را با نفرات خود مبادله كند همچون مبادله نمودن دينار به درهم، ده نفر از شما را بگيرد و يك نفر را به من بدهد».[7]
از اين رو حضرت با سينهاي پر از درد و رنج و اندوه فراوان كسي را نداشتند كه با او درد دل كنند، ناگزير بايد با چاه دردِ دل ميكردند. لذا امام از اين تنهايي و بيوفائي و دردمندي به ستوه كه ميآمدند آرزوي وصال محبوب را در دل ميپروراندند و ملتمسانه درخواست ميكنند كه خدايا شقاوت مرادي را زودتر برسان، و در وقت شهادت ندا ميدهد «فزتُ و رب الكعبه» يعني به خداي كعبه از دست اين ياران بيوفا و سستايمان راحت شدم و خود اين كلمه نهايت تنهايي و مظلوميت آن حضرت را ميرساند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . قمي، عباس، منتهيالآمال، انتشارات هجرت، ج 1، ص 401.
[2] . نهجالبلاغه، خطبه 34.
[3] . همان، خطبه 25.
[4] همان.
[5] همان.
[6] همان.
[7] . همان، خطبه 91.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}